تحلیلی از جنبه های فلسفی قوانین ترمودینامیک
بخش اول
چکیده : در این مقاله جنبه های فلسفی و منطقی استدلال در قوانین
ترمودینامیک براساس دیدگاههای کلاسیک فلسفهء علم ارا ئه میشود . آیا
قوانین ترمودینامیک احکامی عام ومسلم ازاعیان خارجی و منافی اراده آزاد
هستند؟ و آیا قوانین ترمودینامیک فقط و فقط اشکال ریاضی ﻤﺄخوذ ازتجربه
وعاری ازهرگونه معنی ملموس هستند؟ آیا مجادله فلسفی پیرامون ترمودینامیک
بیهوده است؟ دراین نوشتار پرسشهایی از این دست تحلیل و بررسی میگردد.
مقدمه:
یکی از تعاریف عالی ترمودینامیک این است که ترمودینامیک علم انرژی و
آنتروپی میباشد. تردیدی نیست که علم در چنین تعریفی با تعبیری
پوزیتیویستیک(1) به معنای دانشی بر پایهء مشاهدات تجربی بیان شده است. از
این منظر هرکجا که سخنی از علم میرود مقصود علم تجربی است . برتراند
راسل(2) معتقد است اگر نتوانیم از چیزی آگاهی تجربی بدست آوریم هیچ آگاهی
ازآن نخواهیم داشت.اگر پرسیده شود که صحت خود این مدعا چگونه به اثبات
میرسد پاسخ این است که اساساً چنین پرسشهایی تجربی نیستند. بدین معنا که
نمیتوان آن را به محک تجربه گذاشت. سوالاتی از ازاین دست ، در حوزه
متافیزیک جای میگیرند. روش پاسخ دادن به چنین سوالاتی که به جنبه های
معرفت شناختی (3) علم مربوط میشوند نظیر همهء مسائل متافیزیکی تعقل ومنطق
است و نه آزمون تجربی . تفاوت عمده ای هست میان علم پوزیتیویستی که بر
پایه ی تجربه پذیری بنا شده و متافیزیک که تفسیری عام و فراگیر از مسائل
جهان هستی است. حوزهء مبحث این نوشتار اغلب تحلیل جنبه های استدلال منطقی
در قوانین ترمودینامیک وبرخی پرسشهای فلسفی ومعرفت شناختی پیرامون آن است.
با این تفاسیر ترمودینامیک یک علم تجربی است. چرا که در قوانین بنیادی آن
یافته های تجربی بصورت روابط ریاضی درآمده اند. بنیان ترمودینامیک بر
پایهء مشاهدات تجربی است. تجربی است از اینرو که قابلیت تجربه پذیری
همگانی(4) دارد. " پدیده ای که مورد کاوش تجربی قرار می گیرد باید چنان
باشد که همه بتوانند در آزمون آن شرکت کنند و هرکس با تحصیل شرایط خاص
بتواند به آسانی آن را تجربه کند. اموری که تنها برای یکبار اتفاق می افتد
یا اموری که تجربه آنها همگانی نیست از قلمروکاوشهای علمی بیرون می مانند"
[1 ] تجربه مشاهدات تکرارپذیریست که عینی(5) بوده وهمه بتوانندآن کاوش را
انجام داده و نتایجش را بررسی کنند.بنابراین واضح است که ترمودینامیک واجد
شرایط تجربه پذیری علمی است. بااین وجود مباحث مربوط به ترمودینامیک فاقد
آن تجربه گری صرف است که در برخی ازعلوم وجود دارد. بدین معنی که
ترمودینامیک فقط برپایه تجربه ومشاهده نیست.اصولا مباحث مرتبط با مکانیک و
شاخه های آن دقت و تأکید فراوانی بر استدلال استقرایی(6) دارند و اصول
بنیادی مکانیک برپایه مدلسازی ریاضی ازپدیده های فیزیکی است . پایه های
اصلی مباحث ترمودینامیک را مانند تکیه گاههای منطقی علم مکانیک باید در
شهود و تجربه جستجوکرد . از آن پس میتوان یک چارچوب ذهنی ترتیب داد و به
عنوان مثال با پی ریزی یک مدل منطقی میتوان مطالعه ی مکانیک شاره ها را در
ادامه ی مکانیک مقدماتی و ترمودینامیک قرار داد.
آیا مجادله فلسفی پیرامون ترمودینامیک بیهوده است؟
آیا ممکن است بحثها و مجادلات فلسفی پیرامون چنین مباحثی که در حیطه و
قلمرو فلسفه علم جای می گیرند اساساً پوچ و بیهوده باشند؟ صاحبنظران
مکاتیب زبان شناسی علم تفسیر (Hermeneutics) نظیر پل ریکور و دوره اول
ویتگنشتاین اعتقاد داشتند که مشاجرات فلسفی اصلاً درباره جهان نیستند وفقط
نوعی بحث زبان شناسی هستند. در نتیجه برای آنها هرگونه فلسفه , بیشتر برای
به دورافکندن فلسفه بود تا اینکه مثلاً در جهت تدوین مسائل فلسفه علم
باشد. ویا طرفداران مکتب فرا استراکتورالیسم (post structuralism) و شخص
میشل فوکو امکان مباحثی تحت عنوان فلسفه علم را باطل می دانند.
پوزیتیویستها (positivists) نیز قدرت علم را تا حدی زیاد می دانند که نیاز
به هرگونه فلسفه ای را باطل تلقی می کنند . از دیدگاه آنان این بحثها
بیشتر , نوعی "خیالبافی فیزیکی" است. از این رو _ رودلف کارناپ_ که در
تاریخ فلسفه علم معاصر به عنوان یک پوزیتیویست شناخته می شود پایان عمر
متافیزیک را در 1930 نشان داد و هرگونه مجادله فلسفی در این زمینه را پوچ
و بیهوده اعلام کرد. در اگزیستانسیالیسم دو دیدگاه رایج در این باب وجود
دارد. اگزیستانسیالیست هایی نظیر هایدگر , طبیعت را موضوع تعمق فلسفی می
دانند و در نتیجه به نوعی پرداختن به فلسفه علم را می پذیرند. در حالیکه
مکتب اگزیستانسیالیسم ژان پل سارتر موضوع چنین بحث های فلسفی را خود آگاهی
انسان می داند.در هر حال دیدگاههای متفاوتی نسبت به حقانیت مباحث
(Discourse) فلسفه علم وجود دارد. برخی این مجادلات را بیهوده و یا یک جدل
بی حاصل صرفاً زبانی ارزیابی کرده اند و برخی دیگر پرداختن به این مسائل
را جستجوی اساسی ترین پرسشهای فلسفی دانسته اند. موضوع این نوشتار تحلیل
دیدگاههایی است که حقانیت مبحث فلسفه علم را پذیرفته اند. فلسفه علم از
نظر آنچه نتایج فلسفی علوم است به بخشهای مختلفی تقسیم می شود. مسائل
مرتبط با متافیزیک , مسائل معرفت شناختی (Epistemology) نظیر تئوری های
شناخت و مبانی و پیش فرضهای فلسفی و دسته بندی موضوع شناخت بین عینیت و
ذهنیت , یا مسائل ارزش شناختی (Axiology) و الی آخر. اما چگونگی شکل گیری
تئوریهای علمی یکی از مهمترین موضوعات مورد توجه در فلسفه علم می باشد .
مساله چگونگی شکل گیری تئوریهای علمی , مشتمل بر دونظریه اصلی میباشد _
یکی نظریه توماس کوهن (T.Kuhn)ودیگری نظریه کارل پوپر (K.popper) _ نظریه
توماس کوهن تحت عنوان نظریه سوبژکتیویستی یا ذهنیتگرایانه subjectivity و
همچنین نظریه کارل پوپر که در کتاب دانش عینیobjective knowledge بیان شده
است بیشتر به نام نظریه ابژکتیویستی یا عینیت گرایانه (objectivity) شهرت
دارد. کوهن اعتقاد داشت که "علوم بر مبنای پارادایم(paradigm ) با سرمشق
های معین جلو می روند. این سرمشق ها پیش فرض های قبول شده ای هستند که در
حل مسائل مورد تحقیق , هیچگاه مورد تردید واقع نمیشوند" . مثلاً در
پارادایم نیوتنی , زمان و مکان مستقل از یکدیگر وجود خارجی داشته و نیرو
در این سیستم برابر است با حاصلضرب جرم در شتاب. اما این پیش فرض های از
پیش قبول شده بر دانش حضوری و ادراک شهودی تکیه دارند که چندان محل
اطمینان و یقین نیست.از همین روست که امکان دارد سرمشقهای شهودی در
پارادایم ها که در یک زمان کاملاً بدیهی بوده در زمان دیگر اعتباری نداشته
باشند. بعنوان مثال پس از ارائه نظریه نسبیت , " فرض فیزیک کلاسیک در مورد
مطلق بودن همزمانی , که بر مبنای بدیهیات اولیه و فرضهای پیش آزمونی قرار
داشت دیگر یک بدیهی بی نیاز از تحلیل محسوب نمی شود. توماس کوهن می گوید
هرگاه تعداد زیادی از مسائل تحقیق , خود پارادایم را زیر سوال ببرند شرایط
بحرانی پیش آمده و در این حالت به تدریج پارادایم جدیدی شکل می گیرد که
جایگزین پارادایم قدیمی میگردد. (مثل جایگزینی تئوری نسبیت اینشتین به جای
تئوری های مکانیک نیوتنی) . از این رو مطابق با نظریه ذهنیت گرایانه کوهن
, واقعیت های عینی , هرگز نتایج تئوریک فلسفی به بار نمی آورند وبه بیان
دیگر این ذهنیت است که برعینیت تقدم دارد. در ترمودینامیک با مفاهیمی نظیر
مدل ایده آل سیکل کارنو یا سیکلهای معادل آن روبرو هستیم که گفته می شود
هیچ نتیجه عینی در بر ندارند. و این درحالیست که عملی نبودن سیکلهای معادل
سیکل کارنو , بیشتر از جنبه مواجهه با محدودیت عمل ابزارهای مورد استفاده
می باشد نه ازاین بابت که مدلهای ذهنی مذکور , اساساً امکان عملی شدن
نداشته باشند. بنابراین می توان تصور کرد که روزی انسان بتواند بر
محدودیتهای سد راه عملی شدن برخی از مدلهای ترمودینامیکی , غلبه کند
وتجارب بعدی تدریجاً به شکل گیری پارادایم جدیدی منجر شود و حتی اصول
مسلمه ترمودینامیک کلاسیک نیز مورد تردید قرار گیرند. هیچ استبعادی ندارد
روزی ابزارها و سیستمهایی طراحی شوند که محدودیتهای کنونی را نداشته باشد
یا شیوه هایی ابداع شود که به کمک آنها عبور ازمحدودیت و الزام قانون دوم
ترمودینامیک به نوعی ممکن شود. وشاید در آنصورت تحولات شگرفی در زندگی
انسان بوجود بیاید . از این رو این امکان وجود دارد که مجادله کنونی
پیرامون تعابیر فلسفی ترمودینامیک , در آینده به شکل گیری پارادایم جدیدی
منجر شود و از نگاه پراگماتیستی دستاوردهای عملی داشته باشد .
پایه ها ی مطالعه مکانیک شاره ها:
پایستاری جرم
قانون دوم نیوتن
اصل تکانه زاویه ای
قانون اول و دوم ترمودینامیک
شش اصل بنیادی در مکانیک مقدماتی
اصل قابلیت انتقال
قانون گرانش نیوتن
قانون اول نیوتن
قانون دوم نیوتن
قانون سوم نیوتن
قانون متوازی الاضلاع برای جمع بستن نیروها
به استثناء قانون اول نیوتن و اصل قابلیت انتقال که دو اصل بنیادی مستقل
هستند سایر اصول مکانیک مقدماتی مبتنی بر شواهد تجربی اند.با این اوصاف
مطالعه ترمودینامیک صرفاً بر پایه ی تجربه گری نیست بلکه آمیزه ای از درک
شهودی(7) و تجربه ی مستقیم میباشد . قوانین ترمودینامیک را میتوان بر اساس
تعاریف اصولی و رایج علم نیز بررسی کرد:
الف: یک قانون علمی نظمی همیشگی و پایدار را بیان میکند.قضایای کلی عموما" با همیشه،هیچ،هر یا همه آغاز میشوند .
ب: قوانین علمی توانایی پیشگویی مشروط دارند و با دانستن وضع فعلی سیستم میتوان آینده ی آن را به طور مشروط معلوم کرد.
ج: قوانین علمی وقوع برخی پدیده ها را در جهان نامکمن و نشدنی اعلام می
کنند ابطال پذیرند(8) و میتوان تصور کرد که روزی تجربه ای خلاف آن مشاهده
شود.
د: قوانین و فرضیات علمی توتولوژیک(9) نیستند ، حصر منطقی ندارند و جمیع حالات ممکن را در بر نمیگیرند .
ه: قوانین علمی گزینشی(10) هستند و هرگز همه جوانب پدیده ها را تجربه و تحقیق نمی کنند.
قوانین ترمودینامیک مجموعه ی این تعاریف را ارضا می کند. فی المثل وقتی
گفته میشود که قانون اول ترمودینامیک برای هر سیکل بسته ای برقرار میباشد
سخن از یک تجربه همیشگی و پایدار گفته ایم. با قوانین ترمودینامیک می توان
آینده ی یک سیستم را از قرائن فعلی آن پیش بینی نمود. قوانین ترمودینامیک
همچنین وقوع پدیده هایی را ناممکن اعلام می کنند. این خاصیت ابطال پذیری
قوانین علمی است که به پدیده ها اجازه هرگونه جهتی را نمی دهند ونسبت به
جهتگیری حوادث بی تفاوت نیستند. " ابطال پذیری به معنای باطل بودن نیست.
قانون ابطال پذیر یعنی قانونی که برای آن بتوان تصور کرد که در صورت وقوع
پدیده ای باطل می شود. نقش تجربه هم در علوم کشف بطلان است و نه اثبات صحت
. ابطال پذیری به معنای این نیست که این قوانین حتماً روزی باطل خواهند شد
بلکه اگر صحت یک قانون علمی تضمین هم شده باشد باز هم ابطال پذیر خواهد
بود. یعنی در فرض می توان تجربه ای را که ناقض آن است پیدا کرد.ابطال
پذیری معادل تجربه پذیری است. قانونی علمی است که تجربه پذیر باشد و وقتی
تجربه پذیر است که ابطال پذیر باشد و وقتی ابطال پذیر است که نسبت به جهان
خارج وجهت پدیده های آن بی تفاوت نباشد" [1] قوانین ترمودینامیک مثل هر
قانون علمی دیگرگزینشی هستند . و فقط چند خاصیت محدود را بررسی می کنند .
بعنوان مثال مدل گازایده آل فرایند پلی تروپیک PV=mRT فقط به چند خاصیت از
قبیل فشار ، دما ، حجم و... محدود می شود. هیچ قانون ترمودینامیکی یافت
نمی شود که در آن همه ی خواص ترمودینامیکی منظور شده باشد . هر قانون تنها
جنبه هایی خاص را مورد بررسی قرار می دهد . بدین ترتیب در ترمودینامیک با
یک سری قواعد اصالتاً علمی مواجهیم که ضمن علمی بودن ، نتایج و برداشتهای
فلسفی با اهمیتی را نیز در بر می گیرد.
1.1 تکامل منطقی قوانین ترمودینامیک
ترمودینامیک در قالب چهار قانون بنیادی ارائه می شود و در نامگذاری این چهار قانون نوعی روند تکاملی لحاظ شده است.
قانون صفرم ترمودینامیک : هر دو جسم که با جسم سومی دارای تساوی درجه حرارت باشند آن دو جسم نیزبا هم تساوی حرارت دارند .
قانون اول ترمودینامیک : برای هر سیستم در حال پیمودن یک سیکل ، انتگرال
سیکلی حرارت متناسب با انتگرال سیکلی کار می باشد.(قانون بقای انرژی)
قانون دوم ترمودینامیک : غیرممکن است وسیله ای بسازیم که در یک سیکل عمل کند وتنها اثر آن انتقال حرارت از جسم سردتر به گرمتر باشد.
قانون سوم ترمودینامیک : این قانون بیان میکند که ممکن نیست از طریق یک
سلسله فرایند متناهی به صفر مطلق دست یافت. به عبارتی رسیدن به صفر مطلق
محال است.
قانون صفرم ترمودینامیک منطقاً بدیهی به نظر می رسد.اگر چه که تجربه پذیر
است و می توان صحت و اعتبار آن را آزمایش کرد.این قانون اساس اندازه گیری
درجه حرارت است و نمی توان آن را از سایر قوانین نتیجه گرفت. قانون صفرم
ترمودینامیک از این رو قبل از قوانین اول و دوم می آید که برای بیان سایر
قوانین ترمودینامیک به مقیاسی برای ادوات اندازه گیری درجه حرارت نیاز
است. بدین ترتیب اعدادی را روی دماسنج قرار داده و گفته می شود جسم دارای
درجه حرارتی است که روی دماسنج قرائت می شود. بنا براین منطقی است که این
قانون قبل از سایر قوانین ترمودینامیک ارائه شود . مطابق با این قانون
اندازه گیری درجه حرارت یک پایه منطقی پیدا می کند و در ادامه می توانیم
سایر قوانین بنیادی ترمودینامیک را با اتکا به این پایه منطقی بیان کنیم.
قانون اول ترمودینامیک بیانگر این مطلب است که در یک سیکل ترمودینامیکی
مقدار حرارت منتقل شده از سیستم برابر با مقدار کار انجام شده بر سیستم می
باشد. در عین حال این قانون هیچ محدودیتی برای جهت جریان حرارت و کار
ایجاد نمی کند . این محدودیت در قالب قانون دوم بیان میشود.
قانون دوم ترمودینامیک بیان می دارد که یک فرایند فقط در یک جهت معین پیش
می رود و در جهت خلاف آن قابل وقوع نیست. " متناقض نبودن یک سیکل با قانون
اول دلیلی بر این نیست که آن سیکل حتماً اتفاق می افتد.این نوع مشاهدات
تجربی منجر به تنظیم قانون دوم ترمودینامیک می شود. پس فقط آن سیکلی قابل
وقوع است که با قوانین اول و دوم ترمودینامیک همخوانی داشته باشد." [2] پس
واضح به نظر می رسد که قانون دوم بیان یک توضیح تکمیلی از قانون اول است
که قید مجاز نبودن به هر جهت دلخواه برای کار و حرارت را بر آن می نهد. از
این رو در روند تکامل منطقی قوانین ترمودینامیک پس از قانون اول بیان می
شود. " در کاربرد قانون دوم دانستن مقدار مطلق آنتروپی ضروری می شود و
همین مساله منجر به تنظیم قانون سوم ترمودینامیک می گردد." بنابراین
مشاهده شد که قوانین ترمودینامیک در یک سیر تکامل منطقی در امتداد یکدیگر
بیان می شوند. قانون اول پایه ی منطقی اندازه گیری درجه حرارت را می دهد.
قانون اول منجر به بیان قانون دوم شده وقانون دوم نیز به بیان قانون سوم
ترمودینامیک می انجامد.
2.1 تحلیل منطقی از قانون اول ترمودینامیک
قانون اول ترمودینامیک را اغلب قانون بقای انرژی می نامند . این قانون
بیان می دارد که در یک سیکل ترمودینامیکی ، انتگرال سیکلی حرارت برابر با
انتگرال سیکلی کار می باشد. قانون اول متضمن مفهوم انرژی است.مفهوم بنیادی
انرژی در کاربردهای روزمره آشنا و ملموس است و یک درک عمومی از کلمه انرژی
وجود دارد. از نقطه نظر ماکروسکوپیک تنها به صورتی از انرژی توجه داریم که
به شکل حرارت منتقل می شود. در حالیکه در ترمودینامیک آماری ، دیدگاه ما
راجع به خواص ماکروسکوپیک تنها یک ارزیابی آماری از خواص میکروسکوپیک
هستند. "قوانین ترمودینامیک را می شود به آسانی از اصول مکانیک آماری بدست
آورد و آنها در واقع بیان ناقصی از همین اصول اند... در موارد ساده شده
ایده آل می توان از پس محاسبات پیچیده اصول مکانیک آماری برآمد و به
قانونی با صحت اساساً نامحدود رسید."[3] بنابراین به نظر می رسد مفهوم
بنیادی انرژی یک تحلیل نوعاً آماری در رفتار مکانیکی مجموعه بسیار بزرگی
از اتمهاست. " برای تشریح کامل رفتار سیستم از دیدگاه میکروسکوپیک لزوما
با حد اقل 20^10×6 معادله سر وکار خواهیم داشت. حتی با یک کامپیوتر بزرگ
نیز انجام چنین محاسباتی کاملا خستگی آور و ناامید کننده است. با این وجود
دو روش برای کاهش تعداد معادلات و متغیرها تا حد پذیرفتنی وجود دارد...یکی
از این راهها روش آماری است که بر اساس نظریه های آمار و احتمال مقادیر
متوسط را برای همه ذرات سیستم در نظر می گیریم ... راه حل دوم برای کاهش
تعداد متغیرها دیدگاههای ماکروسکوپیک ترمودینامیک کلاسیک میباشد همانگونه
که از کلمه ماکروسکوپیک استنباط می شود اثرات کلی تعدادی مولکول را مورد
توجه قرار می دهیم." [2]چون ما مرتباً ازعبارت انرژی استفاده میکنیم و آن
را به پدیده هایی که می بینیم نسبت می دهیم کلمه انرژی مفهومی خاص در ذهن
ما یافته است و وسیله ای موثر برای بیان افکار و ایجاد رابطه شده است.
انرژی از مفاهیم مجردی است که انسان برای برخی مشاهدات خود آن را ابداع
کرده است. زمانی که از انرژی صحبت می کنیم یک ادراک کلی را در نظر داریم
که مستقل از تحلیلهای آماری است. به بیان دیگر دیدگاه ما نسبت به انرژی به
گونه کاملا محرزی مستقل از این مسأله است که تعبیر ماکروسکوپیک آن، بواسطه
کاربرد آمار در رفتار تعدادی مولکول بدست آمده است. در ترمودینامیک کلاسیک
برای اینکه نشان داده شود انرژی یک خاصیت ترمودینامیکی است به نوعی با
مفاهیم عاری از معانی ملموس روبرو هستیم. بدین معنی که Q, Wو , Eتحت قواعد
ریاضی و جبری قرار می گیرد و از آن نتایجی عام و کلی استحصال می شود. گویی
که می شد همین اعمال ریاضی را روی, Y,X Z انجام داد.
در ترمودینامیک, کار وحرارت تحت عنوان انرژی در حال گذار از مرزسیستم
تعریف می شود. با این وصف مفهوم انرژی باید یک اصل موضوعه و به طور ضمنی
تعریف شده باشد." تعریف صریح همه اصطلاحات فنی یک مبحث همان قدر غیر ممکن
است که اثبات کلیه احکام آن, زیرا که یک اصطلاح فنی را باید به کمک سایر
اصطلاحات فنی تعریف کرد و این اصطلاحات را توسط اصطلاحات دیگر و قس علی
هذا, به منظور رفع این مشکل و برای احتراز از دوری(11) بودن در تعریف
اصطلاح x به کمک اصطلاح y , و سپس تعریف اصطلاح y به کمک اصطلاح x ,
مجبوریم که در مقدمه مبحث مورد نظر, مجموعه ای ازاصطلاحات اولیه یا اساسی
را در نظر بگیریم و معانی آنها را مورد پرسش قرار ندهیم. تمام اصطلاحات
فنی دیگر مبحث را مآلاً باید به کمک این اصطلاحات اولیه تعریف کرد . [4]"
از این روبرای پرهیز از دوری بودن, تعریف انرژی باید مستقل از کار وحرارت
باشد ویا بالعکس. یا اینکه انرژی یک اصل موضوعه قلمداد شود و هیچ تعریفی
هم برای آن ارائه نگردد.

شکل2.1
قانون اول ترمودینامیک بیان می دارد که: W δ ∫ = Q δ ∫
اگر سیستم دستخوش تحولات یک سیکل باشد و طی فرایند A از حالت 1 به 2 تغییر یافته و سپس طی فرایند B از حالت 2 به حالت 1 بازگشت کند:
آنگاه نشان داده می شود که چون Bو Aنمایانگر هر فرایند دلخواهی بین 1 و 2
هستند پس مقدار (δW – δQ) برای هر فرایند انجام شده یکسان خواهد بود.
بنابراین مقدار( δW_δQ ) تنها بستگی به حالات اولیه و نهایی دارد و
ارتباطی به مسیر طی شده نخواهد داشت.می توان استنباط کرد که مقدار فوق یک
تابع نقطه ای و بنابراین دیفرانسیلی از یک خاصیت جرم کنترل است. از این رو
قانون اول ترمودینامیک منجر به تنظیم خاصیتی شده که انرژی نامیده می
شود.اما این نتیجه گیری شبهه دوری بودن را در انرژی کار و حرارت ایجاد می
کند. از طرفی کار وحرارت تحت عنوان انرژی در حال گذار از مرز سیستم تعریف
می شوند و از سوی دیگر وجود خاصیتی به نام انرژی از قانون اول ترمودینامیک
و بر مبنای تعاریف کار و حرارت استنتاج می شود. برای پرهیز از دوری بودن
یا باید کار وحرارت را مستقل از انرژی تعریف کنیم و یا انرژی را مستقل از
کار و حرارت. به هر حال باید یک تفسیر بنیادی وجود داشته باشد. انرژی نمی
تواند یک بدیهی اولیه بدون نیاز به تعریف باشد. به نظر می رسد این استنتاج
یک تفسیر دوری است. اما چطور ممکن است؟ پاسخ اینجاست که وقتی کار و حرارت
را نوعاً تحت مبنای انرژی تعریف می کنیم, ناخواسته انرژی را بعنوان تفسیر
نهایی کار و حرارت در نظر گرفته ایم.
" عقیده به تفسیرهای نهایی باطل است و هر تفسیری را می توان بوسیله تئوری
یا تخمینی با کلیتی بیشتر, باز هم تفسیر نمود.هیچ تفسیری نمی تواند وجود
داشته باشد که خود محتاج تفسیری دیگر نباشد"[1] بنابراین انرژی تفسیر
نهایی کار وحرارت نیست بلکه تنها یک پایه تفسیر رضایت بخش برای این مفاهیم
می باشد. " یک سلسله علل منتهی به علت العلل (تفسیر نهایی) میشود زیرا که
تسلسل باطل است و در عین حال منتهی به علت العلل نمیشود زیرا علتی که خود
معلول نباشد متصور نیست." [5] از این رو دلیل دوری به نظر رسیدن تعاریف
انرژی , کار و حرارت این مغالطه است که انرژی را بعنوان تفسیر نهایی کار و
حرارت در نظر گرفته ایم. همانگونه که گفته شد عقیده به تفسیر نهایی باطل
است و در اینجا نیز باید انرژی را یک تفسیر رضایت بخش از کار وحرارت
بدانیم و نه تفسیر نهایی آنها. و این همان تمسک به طبائع
_اسانسیالیسم_(12) کارل پوپر(13) است که می گوید: تفاسیر نهایی امور و
حوادث بر حسب طبائع اشیا است. درست نظیر آنچه در تحلیل قانون اول
ترمودینامیک با آن مواجه شدیم اگر انرژی را تفسیر نهایی کار و حرارت
بدانیم آنگاه انرژی به وضوح یک تفسیر ad hoc خواهد بود. " قضایایی که به
طور موضعی و به صورت وصله ای یا تبصره ای به کار می روند تا یک امر مبهم و
بی تفسیر را ظاهراًًً تفسیر کنند ad hoc نام دارند... فرض کنید ά, تفسیر
شده ای است که صحت آن مسلم است از آنجا که ά را بداهتاً می توان از خود ά
استنباط نمود بنابر این همیشه امکان دارد که ά را بعنوان تفسیر خودش عرضه
نماییم. اما با وجود اینکه در اینگونه موارد , صحت مفسر(تفسیر کننده) محقق
است و تفسیر شده نیز منطقاً از آن استنتاج می شود ,این تفسیر , تفسیری است
بسیار نارضایت بخش و لذا ما باید تفاسیری از این قبیل را به دلیل دوری
بودن غیرقابل قبول بدانیم."[1] تفسیر کار و حرارت بر پایه انرژی تفسیری
تقریباً دوری است. منتهی دلیلی بر این هم نیست که اقناع کننده نباشد.
تفاسیر نارضایت بخش, تفاسیری هستند که کاملاً دوری باشند و از این رو
منطقاً باطل و غیر قابل قبول اند. اما تفاسیری که تا حدی دوری هستند و در
عین حال رضایت بخش و قانع کننده عموماً تفاسیری هستند که قرائن مستقل در
ﺘﺄیید آن موجود باشند. بعبارت دیگر تفسیرکننده باید بطور مستقل آزمایش
پذیر باشد و این آزمایش مستقل هرچه دشوارتر باشد, تفسیر کننده مقنع
تراست... برای اینکه مفسرها ad hoc نباشند باید از لحاظ محتوا غنی و دارای
یک رشته نتایج آزمایش پذیر باشند. "تنها وقتی می توانیم در تحقق بخشیدن به
تفاسیر مستقل و غیر ad hoc گامی به جلو برداریم که در تفسیر خود استفاده
از قضایای کلی یا قوانین طبیعت را به انضمام قضایایی که مبین شرایط
خاص(14) تجربه اند شرط کنیم, زیرا قوانین کلی طبیعت می توانند قضایایی
باشند با محتوای غنی آنگونه که در همه جا و در همه وقت به طور مستقل
آزمایش پذیر باشند و لذا اگر بعنوان تفسیر مورد استفاده قرار بگیرند
احتمال دارد که ad hoc نباشند."[1] با این اوصاف آنچه در تحلیل منطقی
قانون اول ترمودینامیک به رغم تفسیر تقریباً دوری آن اهمیت دارد درجه
اقناع کنندگی این قانون می باشد. همانگونه که ذکر شد اقناع کنندگی یک
تفسیر به درجه آزمایش پذیری آن بستگی دارد. قانون اول ترمودینامیک نیز به
همین دلیل تفسیری قانع کننده و رضایت بخش میباشد. " آزمایشات گوناگونی که
صورت گرفته به طور مستقیم یا غیر مستقیم, ﻤﺆید قانون اول بوده است. عدم
صحت این قانون تا به حال ثابت نشده است" [2]
2.2 نتایج فلسفی قانون اول ترمودینامیک
اینکه قانون اول ترمودینامیک توصیف یک امر ذاتی و حقیقت فی نفسه است یا
صرفاً یک مدل ذهنی , اساساً یک پرسش فلسفی است. جان لاک (1704_1632) بیان
می کرد که "تمام معلومات ما از طریق تجربه و حواس بدست می آید و آنچه نخست
به حس در نیاید در ذهن وجود ندارد".[5] اما امانوئل کانت در کتاب نقد عقل
محض (15) میگوید: همه معلومات ما از راه محسوسات نیست
. تجربه به هیچ عنوان
تنها راه درک وعلم نیست. تجربه فقط ما را به _آنچه هست_ راهنمایی می کند
نه به آنچه_ باید چنین باشد_ و دست آخر نتیجه می گیرد که از تجربه, حقایق
کلی به دست نمی آید. یعنی حقایق ,بدون توجه به تجربه ما واقعیت دارند و
حتی این واقعیت پیش از تجربه(16) هم وجود داشته است.
" طبق نظریه پوپر, تئوریها هرگز انعکاس عینیت نیستند بلکه بسیار به مدلهای
ذهنی کانت شباهت دارند."[6] از دیدگاه پیر دوئم (17) قوانینی نظیر قانون
اول ترمودینامیک نه تفسیرهای متافیزیکی هستند و نه مجموعه ای از قوانین که
صحتشان از طریق تجربه و استقراء به ثبوت رسیده باشد, " این تئوریها
بناهایی مصنوع هستند که به کمک کمیات ریاضی ساخته شده اند ونسبت این کمیات
با مفاهیم مجردی که از تجربه برمی خیزند مانند نسبت علامت به ذی العلامه
است... این تئوریها با دقت جبری- ریاضی قابلیت گسترش دارند, چون به تقلید
از جبر, این تئوریها را می توان با ترکیب کمیاتی که ما به روش خاص خودمان
آراسته ایم, بنا کرد."[1] مساله دیگر این است که ما معادلاتی را با
مشاهدات تجربی استخراج کرده و اینک از همان معادلات برای توصیف پدیده مورد
نظر استفاده می کنیم. درست مثل اینکه اصطلاح نارنج را با مشاهده میوه
نارنج ابداع کرده ایم آنگاه اگر از ما بخواهند که رنگ میوه نارنج را توصیف
کنیم خواهیم گفت نارنجی!
حال آنکه این تفاسیر بوضوح ad hoc می باشند. البته طبیعی است که اینگونه
باشد و ما همیشه در تفسیر رفتار وعملکرد یک شیء خاص, تنها چیزی را که
بررسی می کنیم اوصاف ذاتی و لاینفک همان شیء خاص است. معادلات ریاضی با
مشاهده رفتار سیستم استخراج شده و تنها بواسطه آن است که می توان رفتار
سیستم را تعبیر نمود.
2.3 آیا می توان امتناع رفتار آزاد را از قانون اول استنتاج کرد؟
آیا معادلات بر پدیده ها ارجح هستند؟ پیر دوئم استدلال می کند که اینگونه
نیست. به اعتقاد دوئم , معادلات از ابتدا وجود نداشته اند و آنها با
مشاهده یک نظم عمومی در رفتار سیستم استخراج و تنظیم شده اند. بنابراین
لایتغیر بودن این معادلات فقط به دلیل انطباق آنها با پدیده ها در همه
زمانهاست و این مساله گواهی بر محال بودن ارادهء آزاد نیست. هرگز نمی
توانیم ثابت و همیشگی بودن معادلات را دلیل بر این بگیریم که قوانین عینی
مطلقاً جبری هستند. بدین ترتیب قانون اول ترمودینامیک نیز فقط معادله ای
است که از مشاهدات تجربی تصویرسازی شده و هرگز منجر به این استنتاج نخواهد
شد که قوانین و واقعیات عینی نیز لایتغیر خواهند بود. اصل بقای انرژی حکمی
عام و مسلم درباره اعیان موجود خارجی نیست. بلکه یک فرمول ریاضی است که به
فرمان آزادانه ذهن ما ساخته شده است تا همراه با فرمولهای دیگر که به همین
نحو ساخته می شود ما را مجاز و قادر بدارد تا از آنها نتایجی را استنتاج
بکنیم که به خوبی و درستی بر قوانین مکشوف آزمایشگاهی انطباق یابند
وازآنها حکایت کنند." نه فرمول بقای انرژی و نه سایرفرمولهایی که با آن
همراه میکنیم هیچکدام را نمیتوان گفت درست یا نادرستند. چرا که احکامی
درباره واقعیات عینی نیستند. آیا امتناع رفتار مختارانه جزو لوازم اصل
بقای انرژی است یا نه؟ و اینجا باید گفت اصل بقای انرژی هیچ نتیجه عینی و
خارجی در بر ندارد. چگونه می توان از اصل بقای انرژی و اصول مشابه آن این
نتیجه را استنتاج کرد که ارادهء آزاد محال است؟ به خاطر
می آوریم که این اصول گوناگون معادل دستگاهی از معادلات دیفرانسیل اند که
بر تغییرات حالات اجسام تابع آنها حاکمند. نتیجه این می شود که در میان
این اجسام هیچ حرکت آزادی نمی تواند به وجود آید. حال می پرسیم ارزش این
استدلال چقدر است؟
ما این معادلات دیفرانسیل را و یا اصولی را که صورت اصلی آنها هستند
برگرفتیم چون که می خواستیم تصویری ریاضی از گروهی از پدیده ها داشته
باشیم. برای نمایش این پدیده ها به کمک دستگاهی از معادلات دیفرانسیل,
پیشاپیش مفروض گرفتیم که آن پدیده ها تابع جبر مطلق اند." با توجه به
دیدگاه دوئم درمی یابیم که ما در ساختن یک مدل و تصویر ریاضی بر اثر
مشاهدهء تجربی یک پدیده, فرض را بر نوشتن معادله ای گذاشتیم که ابدی و
پایدار است. یعنی از قبل مطمئن بوده ایم که جایی برای ارادهء آزاد در این
طبقه بندی باقی نیست. با این وصف واضح است که از لایتغیر بودن معادله نمی
توان به لایتغیر بودن واقعیت عینی حکم داد.همانطور که در مثالی گفتم ما از
این رو نارنجی را به عنوان یک توصیف پایدار از یک رنگ می شناسیم که از پیش
یقین داریم رنگ میوهء نارنج همیشه و در همه زمانها بدون تغییر خواهد بود.
و با همین پیش فرض است که می توانیم اصطلاح نارنجی را به هر جسم همرنگ با
میوه نارنج اطلاق کنیم. و به همین دلیل هم هست فی المثل رنگی به نام
(کتابی) نداریم. زیرا که پیشاپیش می دانیم رنگ کتابها همیشه یکجور نیست.
از این رو نباید تصور کنیم که یک معادله, طبیعت و پدیده ها را ملزم به
تابعیت از خود می کند. معادلهء قانون اول ترمودینامیک پدیده ها را تابع یک
جبر مطلق العنان نمی کند بلکه فقط تصویری ذهنی یا مدلی ریاضی است. حتی اگر
حقیقت عینی پدیده, ثابت و پایدار هم باشد این امر را نمی توانیم از
لایتغیر و پایدار بودن مدل ریاضی آن پدیده استنتاج بکنیم.
ادامه متن مقاله را دراین پست مطالعه فرمایید: