حکمت شادان بخش هجدهم

حکمت شادان بخش هجدهم

پختگی مرد، یافتن دوباره همان کوشش‌ای است که در کودکی و به‌هنگام بازی داشته‌ایم.
فردریش نیچه / فراسوی نیک و بد


ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﻣﺜﻞ ﺭﻧﺞِ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﻧﺪﻭﻩِ ﺑﺰﺭﮒ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﺪﺍﺭﻩ! ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﺸﻪ ﺣﺘا ﻋﺸﻖ ﺑﺰﺭﮒ آﻧﭽﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﻏﻢ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﻭ ﺣﯿﺮﺕ ﺁﻭﺭﻩ، ﻫﻤﯿﻨﻪ....

ﻣﺮﮒ ﺧﻮﺵ / ﺁﻟﺒﺮ ﮐﺎﻣﻮ




آدمی را می توان شناخت :
از کتابهایی که می خواند
و دوستانی که دارد
و ستایش هایی که می کند
و لباسهایش و سلیقه هایش
و از آنچه خوش نمی دارد
و از داستانهایی که نقل می کند
و از طرز راه رفتنش
و حرکات چشمهایش
و ظاهر خانه اش و اتاقش؛
زیرا هیچ چیز بر روی زمین مستقل و مجرد نیست،
بلکه همۀ چیزها تا بی نهایت با هم پیوند و تاثیر و تاثّر دارند.

“A Man is Known…”
A man is known by the books he reads
by the company he keeps
by the praise he gives
by his dress, by his tastes
by his distastes
by the stories he tells
by his gait
by the motion of his eye
by the look of his house, of his chamber
for nothing on earth is solitary
but everything hath affinities infinite…
R.W.Emerson

نوشته رالف والدو امرسن
ترجمه حسین الهی قمشه ای
برگرفته از کتاب "در قلمرو زرین"


واقعیت اینست که زندگی من در اصل تنها از برکت بی نظمی می گذرد، و این بی نظمی تنها وسیله ای است که با آن می توانم آخرین تکۀ آزادی شخصی ام را بدزدم.


گفتگو با کافکا / گوستاو یانوش


تا چه حد حتی هوش و خرد ما، پی آمدی از شرایط وجود ماست: ما آن را نمی داشتیم اگر نیازمند داشتن آن نبودیم، و آنرا آنگونه که هست نمی داشتیم، اگر نیازمند داشتن آن آنگونه که هست نبودیم، اگر دیگرگونه توانستیم زیست.

نیچه / اراده قدرت / مجید شریف / 498


چیزی که همواره آگاهی اخلاقی ساده را غافلگیر می کند این است که چگونه همان افرادی که نسبت به دشمنان شان مرتکب اقدامات خشونت بار می شوند می توانند نسبت به اعضای گروه خودشان انسانیت صمیمانه و دلسوزی مهربانانه نشان دهند. آیا شگفت نیست که همان سربازی که غیرنظامیان بی گناه را قصابی می کرد آماده بود جان خودش را فدای واحد نظامی خویش کند؟ یا فرماندهی که دستور تیراندازی به گروگان ها را میداد میتوانست همان روز عصر نامه ای سرشار از عشق صمیمانه به خانواده اش بنویسد؟ این محدود بودن ملاحظات اخلاقیمان به حلقه ی بسته ای از افراد، ظاهراً با این بینش خودجوش ما تعارض دارد که همگی مان انسان هایی با امیدها، هراس ها و دردهایی اساسی هستیم و بنابراین همگی ادعای موجه یکسانی برای حفظ احترام و کرامت مان داریم. در نتیجه، آنان که دامنه ی ملاحظات اخلاقی شان را محدود می سازند به معنایی عمیق دچار تناقض یا حتی «ریاکاری» هستند.

اسلاوی ژیژک / خشونت / 57

حکمت شادان بخش ششم

حکمت شادان

یکی از خطرناک ترین ایده های فلسفی، عجبا، این است که ما با سر یا در سر فکر می کنیم. فکر کردن را فرآیندی در سر یعنی فضایی کاملا بسته تلقی کردن مرموزیتی بدان می بخشد. آیا فکر کردن به تعبیری فرآیند اندامی خاص ذهن است؟

لودویگ ویتگنشتاین- برگه ها

مردی از آلمان شرقی به سیبریا فرستاده شد تا آن جا کار کند. این مرد می دانست که سانسورچی ها نامه هایش را می خوانند. به همین خاطر با دوستانش قراری گذاشت. گفت که اگر نامه ای که از من می گیرید با جوهر آبی نوشته شده باشد یعنی آن چه که من در نامه نوشته ام درست است. اگر با جوهر قرمز نوشته باشم نادرست. بعد از یک ماه، دوستانش اولین نامه را از طرف وی دریافت کردند. همه ی متن با جوهر آبی نوشته شده بود. در نامه آمده بود: «این جا همه چیز عالی است. مغازه ها پر از غذاهای خوشمزه است. سینماها فیلم های خوب غربی پخش می کند. آپارتمان ها بزرگ و مجلل است. اما تنها چیزی که این جا نمی توان خرید، جوهر قرمز است.» خب این شیوه ی زندگی ماست. ما از همه آزادی هایی که می خواهیم برخورداریم. اما آن چه نداریم جوهر قرمز است. یعنی زبانی نداریم که که با آن بتوانیم عدمِ آزادی مان را بیان کنیم.

اسلاوی ژیژک

دکتر سینگر در حالی که در خیابون شماره 5نیویورک قدم میزنه که یکی از با کلاس ترین مناطق امریکاست، به یه کفش فروشی میرسه. پشت ویترین تعدادی کفش میبینه که قیمت هرکدومشون از مبلغ اجاره خونه یک فرد عادی امریکایی بیشتره.
دکتر سینگر میگه : 30 سال پیش یه مقاله نوشتم که در اون مقاله یه سوال ساده مطرح کرده بودم. تصور کنین دارین از کنار یک برکه رد میشین و عمق آب برکه تا زانو یا کمر شماست. در همین حین متوجه میشید که بچه ای در آب برکه در حال دست و پا زدن و غرق شدنه. هیچ کس دیگه ای اونجا حضور نداره و فقط شما میتونین جون اون بچه رو نجات بدید. اما مشکل اینجاست که با نجات اون بچه یک جفت کفش بسیار با ارزش رو یعنی همونایی که بهشون اشاره شد رو از دست میدید...
سینگر این طور تعریف میکنه که اگر این مثال رو برای هر کس بزنم بلافاصله میگن که اینجا دیگه کفش ها مهم نیستن. وظیفه هرکسی هست که این بچه رو نجات بده. و سینگر در جواب میگه بسیار خوب. با شما موافقم. بیاین یک لحظه بیشتر فکر کنیم. در دنیای امروز میدونین که اگر به قیمت این کفش ها به سازمان های جهانی حمایت از فقرا کمک کنین و حتی خودتون پول رو به دست یک کودک فقیر برسونین میتونین جون یک یا چند بچه رو نجات بدین. به جای خریدن این کفش شما میتونین جون یک بچه رو نجات بدین

و دکتر سینگر ادامه میده که : و به همین دلیل من دوست دارم در خیابون شماره 5 نیویورک قدم بزنم و در مورد فلسفه اخلاق فکر کنم...

تفاوت میان خودپسندی و غرور در این است که غرور، اعتقاد راسخ به ارزش فوق العاده ی خویش در زمینه ای خاص است، اما خودپسندی، خواستِ ایجاد چنین اعتقادی در دیگران است و معمولا با این آرزوی نهان همراه است که در نهایت، خود نیز بتوانیم به همان اعتقاد برسیم. بنابراین، غرور از درون انسان نشأت می گیرد و در نتیجه، قدردانی مستقیم از خویشتن است، اما خودپسندی کوششی است برای جلب قدردانی از بیرون،یعنی دستیابی غیر مستقیم به قدردانی است. از این رو خودپسندی،آدمی را پر گو و غرور کم گو می کند.

در باب حکمت زندگی / آرتور شوپنهاور