حکمت شادان

یکی از خطرناک ترین ایده های فلسفی، عجبا، این است که ما با سر یا در سر فکر می کنیم. فکر کردن را فرآیندی در سر یعنی فضایی کاملا بسته تلقی کردن مرموزیتی بدان می بخشد. آیا فکر کردن به تعبیری فرآیند اندامی خاص ذهن است؟

لودویگ ویتگنشتاین- برگه ها

مردی از آلمان شرقی به سیبریا فرستاده شد تا آن جا کار کند. این مرد می دانست که سانسورچی ها نامه هایش را می خوانند. به همین خاطر با دوستانش قراری گذاشت. گفت که اگر نامه ای که از من می گیرید با جوهر آبی نوشته شده باشد یعنی آن چه که من در نامه نوشته ام درست است. اگر با جوهر قرمز نوشته باشم نادرست. بعد از یک ماه، دوستانش اولین نامه را از طرف وی دریافت کردند. همه ی متن با جوهر آبی نوشته شده بود. در نامه آمده بود: «این جا همه چیز عالی است. مغازه ها پر از غذاهای خوشمزه است. سینماها فیلم های خوب غربی پخش می کند. آپارتمان ها بزرگ و مجلل است. اما تنها چیزی که این جا نمی توان خرید، جوهر قرمز است.» خب این شیوه ی زندگی ماست. ما از همه آزادی هایی که می خواهیم برخورداریم. اما آن چه نداریم جوهر قرمز است. یعنی زبانی نداریم که که با آن بتوانیم عدمِ آزادی مان را بیان کنیم.

اسلاوی ژیژک

دکتر سینگر در حالی که در خیابون شماره 5نیویورک قدم میزنه که یکی از با کلاس ترین مناطق امریکاست، به یه کفش فروشی میرسه. پشت ویترین تعدادی کفش میبینه که قیمت هرکدومشون از مبلغ اجاره خونه یک فرد عادی امریکایی بیشتره.
دکتر سینگر میگه : 30 سال پیش یه مقاله نوشتم که در اون مقاله یه سوال ساده مطرح کرده بودم. تصور کنین دارین از کنار یک برکه رد میشین و عمق آب برکه تا زانو یا کمر شماست. در همین حین متوجه میشید که بچه ای در آب برکه در حال دست و پا زدن و غرق شدنه. هیچ کس دیگه ای اونجا حضور نداره و فقط شما میتونین جون اون بچه رو نجات بدید. اما مشکل اینجاست که با نجات اون بچه یک جفت کفش بسیار با ارزش رو یعنی همونایی که بهشون اشاره شد رو از دست میدید...
سینگر این طور تعریف میکنه که اگر این مثال رو برای هر کس بزنم بلافاصله میگن که اینجا دیگه کفش ها مهم نیستن. وظیفه هرکسی هست که این بچه رو نجات بده. و سینگر در جواب میگه بسیار خوب. با شما موافقم. بیاین یک لحظه بیشتر فکر کنیم. در دنیای امروز میدونین که اگر به قیمت این کفش ها به سازمان های جهانی حمایت از فقرا کمک کنین و حتی خودتون پول رو به دست یک کودک فقیر برسونین میتونین جون یک یا چند بچه رو نجات بدین. به جای خریدن این کفش شما میتونین جون یک بچه رو نجات بدین

و دکتر سینگر ادامه میده که : و به همین دلیل من دوست دارم در خیابون شماره 5 نیویورک قدم بزنم و در مورد فلسفه اخلاق فکر کنم...

تفاوت میان خودپسندی و غرور در این است که غرور، اعتقاد راسخ به ارزش فوق العاده ی خویش در زمینه ای خاص است، اما خودپسندی، خواستِ ایجاد چنین اعتقادی در دیگران است و معمولا با این آرزوی نهان همراه است که در نهایت، خود نیز بتوانیم به همان اعتقاد برسیم. بنابراین، غرور از درون انسان نشأت می گیرد و در نتیجه، قدردانی مستقیم از خویشتن است، اما خودپسندی کوششی است برای جلب قدردانی از بیرون،یعنی دستیابی غیر مستقیم به قدردانی است. از این رو خودپسندی،آدمی را پر گو و غرور کم گو می کند.

در باب حکمت زندگی / آرتور شوپنهاور