در جبهه غرب خبری نیست
-----------------
کم کم چند نفرمان دل وجرات پیدا میکنیم که روی پا بلند شویم. به من چوب زیر بغل داده اند تا اهسته ره بروم. ولی من از انها زیاد استفاده نمیکنم چون راستش طاقت نگاههای حسرت بار البرت را ندارم.
هروقت راه میروم با نگاه غریبی مرا دنبال میکند. به طوری که اغلب اوقات از جلو چشمش فرار میکنم وبه راهرو میروم تا ازادتر بتوانم حرکت کنم.
طبقه پایین تر از ما بخش شکم و ستون فقرات ، جراحات مغزی و قطع هردوپاست. سمت راست مخصوص زخمهای گوش ، حلق وبینی ، چانه و فک ، خفگی براثر گاز و زخمهای گردن است. سمت چپ مال کورهاست کسانی که جراحات ریه ، لگن خاصره ،مفاصل ، بیضه وروده دارند. اینجاست که ادم تازه می فهمد چند جای بدن ممکن است گلوله بخورد و صدمه ببیند. دونفر از کزاز می میرند. اول پوستشان بی رنگ میشود بعد دست وپایشان چوب میشود و دست اخر فقط چشمها زنده هستند و از دنیا دل نمیکنند. دست وپای له شده خیلی از مجروحین از ناحیه مفصل به پوست نازکی اویزان است ودر هوا تاب میخورند. زیر زخم انها لگن گذاشته اند تا چرک وخون توی ان بچکد. لگن ها را هردوسه ساعت یک بار خالی میکنند. مفاصل واستخوانهای خیلی ها در قید گذاشته اند. از کنار تخت خواب این اشخاص وزنه ای سنگین اویزان است. زخم های شکم بعضی را می بینیم که دائم پر از گه وکثافت است. دستیار دکتر عکس هایی را به من نشان میدهد که از روی استخوان های خرد شده پهلو ، زانو وشانه رادیوگرافی شده است.
ادم نمیتواند باور کند که روی چنین بدن های لهیده وخرد شده هنوز صورت های انسانی قرار دارد که زندگی روزمره را ادامه میدهند وتازه این داستان یک بیمارستان ویک پایگاه است.
از اینجور مجروحین صدها هزار در المان ، صدها هزار در فرانسه و صدها هزار در روسیه ریخته اند.
راستی که با چنین جنایاتی خونین چقدر نوشته ها واندیشه های بشر باطل و بی احساس جلوه میکند. انجا که فرهنگ و تمدن هزاران ساله بشر نتوانسته باشد جلو این رودهای خون را بگیرد و صدها هزار کانون شکنجه را از بین ببرد پس هرچه میگویند ومیکنند دروغ و بی ارزش است. تنها یکی از بیمارستانها برای نشان دادن چهره مخوف جنگ کافی است.
من جوانم ، بیست سال زندگی کرده ام ; با این وصف جز یاس و مرگ و هراس و خامی کشنده ای که در ژرفای غم وحسرت مغروق است چیز دیگری از زندگی نمی شناسم. به چشم خود می بینم که چگونه ملت ها را در برابر هم میگنمارند واینان مات ، کورکورانه ، احمقانه ، برده وار و بی گناه به جان هم می افتند و یکدیگررا نابود میکنند. به چشم خود میبینیم که متفکرترین مغزهای جهان هم خود را صرف اختراع سلاح های موحش می کنند و بعد سعی دارند که کار خود را موجه و لازم جلوه دهند. و من و جوانان همسن من وهمه افراد نسل من اینجا و انجا و درهمه جای جهان اینها را می بینیم و با ان اشنا و دست به گریبانیم. اگر ناگهان به پا خیزیم وکارنامه زندگیمان را به دست پدرانمان بدهیم چه خواهند کرد؟ و روزی که جنگ به اخر برسد از ما چه انتظاری می توانند داشته باشند؟ مایی که سالیان دراز شغلمان کشتن انسانها بوده است - کشتن اولین حرفه زندگی و شناخت ما از زندگی تنها یک چیز بوده است : مرگ . بعدها چه بر سرمان خواهد امد ؟ واز ما چه کاری ساخته خواهد بود؟
از متن کتاب - صفحات 229 تا 231
------------------
اریش ماریا رمارک در بیست ودم ژوئن سال 1898 در ازنابروک المان به دنیا امد. تحصیلات نخستین را در ازنابروک به انجام رسانید و وارد دانشگاه مونستر شد. جوانیش همزمان با جنگ اول جهانی بود و به زیر پرچم خوانده شد تا در جبهه غرب نبرد کند.
پس از جنگ به المان بازگشت ودر پی روزی به هرکاری دست زد : معلم شد ، مکانیکی اتومبیل کرد ، در مسابقات اتومبیل راننده ودست اخر خبرنگارروزنامه شد. در سال 1929 اولین اثرش به نام "در جبهه غرب خبری نیست" منتشر شد ونامش در سراسر عالم پیچید. داستانش روان وساده بود ومردم همه کشورهای جهان را یکسان از وحشت جنگ اگاه کرد.
گیرایی این داستان پرشکوه در اصالت و سندیت دردناک نهفته است چون که نویسنده خود ناگزیر شد که به لباس سربازی دراید ودر ارتش المان خدمت کند و خود در جهنمی که چنین گویا و روشن در کتاب در جبهه غرب خبری نیست بیان کرده زندگی کرد واز گیرودار ان جان سالم به در برد.
این کتاب نه اتهام است ونه اعتراف ونه به هیچ وجه یک ماجرای قهرمانی است. زیرا مرگ برای کسانی که با ان دست به گریبانند ماجرا به شمار نمی اید. این کتاب از نسلی ازانسانها سخن می گوید که چگونه جسمشان را از مهلکه به در بردند ولی زندگیشان در جنگ نابود شد.
از پشت جلد کتاب درجبهه غرب خبری نیست/اریش ماریا رمارک/ سیروس تاجبخش/انتشارات ناهید/4500 تومان
------------------
مستحق ترین افراد برای خواندن کتاب در غرب خبری نیست یا با اسم کامل در جبهه غرب خبری نیست شاهکار اریش ماریا رمارک بی شک علاقمندان وعاشقان کتاب نیستند بلکه دسته ای از افراد در جوامع انسانی هستند که زالوی مرگ فکر واندیشه انها ر از انسانیت تهی ساخته!
جنگ افروزان وعاشق انسان کشی که منافع و رضایت انها جز با جنگ و جنگ افروزی ، دشمن ودشمن تراشی ، خون وخونریزی و ویرانی زندگی انسانها حاصل نمیشود.
هرچند بدون هرگونه حب وبغضی فکر میکنم خوانندگان دائمی کتاب این کتاب پرمحتوا را جزو لیست کتابهای برتر قفسه کتاب خود میدانند...
خواندن کتاب در جبهه غرب خبری نیست نوشته اریش ماریا رمارک را از دست ندهید.
وبلاگ همه چیز درباره نیروگاه وبلاگی تخصصی درباره نیروگاه است که به صورت تخصصی به مطالب مرتبط با نیروگاه اعم از مکانیک, ابزاردقیق والکتریک میپردازد