اينكه نظري را همه مي پذيرند، نمي تواند دليلي بر درست بودن آن نظر باشد. در حقيقت، با توجه به ناداني اكثريت نوع بشر، امكان نادرست بودن نظري كه همگان آن را مي پذيرند بيشتر است تا عكس آن.

برتراند راسل

---------------------

سندرم مومن راستین

سندرم مومن راستین (True-believer syndrome) اصطلاحی است که م. لامر کین برای توصیف یک اختلال شناختی مبنی بر باور داشتن به یک پدیده فراطبیعی با وجود اثبات دروغین بودن آن، ابداع کرد و در کتاب خود، مافیای روانی در سال ۱۹۷۶ به کار برد و آن را عامل اصلی موفقیت بسیاری از واسطه‌های روحی دانست.

رائول
کین در کتاب خود، مافیای روانی ماجرای رائول، یک واسطه روحی را شرح می‌دهد که حتی پس از اینکه خودش آشکارا اعتراف کرد دروغین بوده است، مردمِ بسیاری او را باور داشته و فکر می‌کردند ادعاهایش واقعی بوده است. کین می‌نویسد «من می‌دانستم که واداشتن مردم به باور یک دروغ چقدر آسان است اما فکرش را نمی‌کردم که همان مردم وقتی با دروغ بودن ماجرا روبرو شوند باز هم دروغ را بر حقیقت ترجیح می‌دهند… هیچ مقدار منطق برای غلبه بر ایمانی که از روی قصد بر اساس دروغ ساخته شده است کافی نیست.

کارلوس

نمونه‌ای دیگر که در واژه‌نامه شک‌گرا آمده است، مربوط به سال ۱۹۸۸ است. در این سال جیمز رندی به درخواست یک برنامه خبری استرالیایی، برنامه‌ای را اجرا کرد و از مجری برنامه، خوزه آلوارز خواست که وانمود کند جیمز رندی یک روح دو هزار ساله به نام کارلوس را احضار کرده است. حتی پس از اینکه فاش شد این شخصیت خیالی ساخته و پرداختهٔ رندی و آلوارز بوده است، مردم بسیاری معتقد بودند کارلوس یک شخصیت واقعی است. رندی درباره این موضوع گفته است: «هیچ مقدار مدارک و شواهد، هرچقدر هم که زیاد و قوی باشند، برای متقاعد کردن یک مومن راستین کافی نیست.

-------------------------


برهنگی بیماری عصر ماست، به گمان من، تن تو باید برای کسی باشد که روحش را برای تو عریان کرده است. دخترم، با این پیام نامه‌ام را به پایان می‌رسانم: انسان باش زیرا گرسنه بودن و در فقر مردن هزار بار قابل تحمل‌تر از پست و بی‌عاطفه بودن است.
کتاب آخرین تصویر چارلی، صفحه ۷۹

-----------------------

رنج ها

یکی از دارایی اش رنج می برد
ویکی از قدرتش
من از نظاره کردنم به انها میرنجم
مثل روز که از شب میرنجد

یکی از عشقش رنج میبرد
ویکی از نیازش
من از "ناگزیری اندیشیدنم به ان ها" می رنجم
مثل زندگی که از مرگ می رنجد

یکی از مال اندوزی اش رنج می برد
ویکی از شادخواری اش
من از "ناتوانی ام به یاری کردنشان" رنج می برم
مثل قلب که از سینه رنج می برد

سکوت / عاشقانه های اریش فرید/ علی عبداللهی / صفحه 118