حکمت شادان بخش چهاردهم
عشق مگر حتما باید پیدا و آشکار باشد تا به آدمیزاد حق عاشق شدن ،عاشق بودن بدهد؟
گاه عشق گم است؛ اما هست، هست، چون نیست.
عشق مگر چیست؟ آن چه که پیداست؟
نه، عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست. معرفت است.
عشق از آن رو هست،که نیست. پیدا نیست و حس می شود. می شوراند. منقلب می کند. به رقص و شلنگ اندازی وا می دارد. می گریاند، می چزاند. می کوبد و می دواند. دیوانه به صحرا!
گاه آدم، خود آدم، عشق است.
بودنش عشق است.
رفتن و نگاه کردنش عشق است.
دست و قلبش عشق است.
در تو عشق می جوشد، بی آنکه ردش را بشناسی.
بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده .
شاید نخواهی هم .شاید هم بخواهی و ندانی .نتوانی که بدانی...
برگرفته از کتاب: جای خالی سلوچ - محمود دولت ابادی
شيخ را گفتند : علم بهتر است يا ثروت ؟شيخ بيدرنگ شمشير از ميان بيرون آورد و مانند جومونگ مريد بخت برگشته رابه سه پاره ی نامساوی تقسيم نمود و گفت : سالهاست که هيچ خری بين دو راهی علم و ثروت گير نميکند .....مريدان در حاليکه انگشت به دندان گرفته و لرزشي وجودشان را فرا گرفت گفتنديا شيخ ما را دليلی عيان ساز تا جان فدا کنيم .....شيخ گفت :در عنفوان جوانی مرا دوستی بود که با هم به مکتب ميرفتيم ،دوستم ترک تحصيل کرد من معلم مکتب شدم...حالا او پورشه داره...من پوشه...او اوراق مشارکت دارد،ومن اوراق امتحانی...او عينک آفتابي من عينک ته استکانی...او بيمه زندگانی .من بيمه خدمات درمانی...او سکه و ارز...من سکته و قرض....سخن شيخ چون بدينجا رسيد مريدان نعره ای جانسوز برداشته خشتک ها به سر کشیدندی و راهی کلاسهای آموزش اختلاس گشتندی ....
ارسال شده توسط خانم علوی مقدم

وبلاگ همه چیز درباره نیروگاه وبلاگی تخصصی درباره نیروگاه است که به صورت تخصصی به مطالب مرتبط با نیروگاه اعم از مکانیک, ابزاردقیق والکتریک میپردازد