حفظ صندلی ومقام...تئوری های مدیریتی گامی به پس!
وقتی کتابهای سیستم های مدیریت رو مطالعه میکنیم یا به تئوری های مختلف مدیریتی دقیق میشیم یکی از مهمترین شاخصه های مدیران احساس دین ومسئولیت مدیر سازمان در قبال فرایند وعملکرد وکلیت سازمان مطبوع میباشد وشاید دراین راه حفظ پست ومقام و اندیشه مادام العمر بودن صندلی ریاست محلی از اعراب نداشته باشد!
هرچند هرکسی در هر دایره کاری که مشغول به کارهست باید ضریبی از امنیت شغلی را داشته باشد تا با طیب خاطر به انجام امور محوله بپردازد ولی زمانی که مدیری سازمان ومجموعه تحت کنترل خودرا برای باقی ماندن در صندلی ریاست فدا میکند مطمئنا بزرگترین گام در جهت اضمحلال سازمان و حرمان عملکرد مجموعه برداشته میشود.
در زمینه تئوری های مدیریتی و اصول عملکرد سازمانی کتابهای زیادی وجود دارند که فی المثل تئوری های مدیریت رابینز یا تئوری سازمان دفت متن شیوا ومستدلی دارند.
کاریکاتوری از مایکل کانتوریس باعث شد تا نگاه دوباره ای به معنا ومفهوم مدیریت داشته باشیم وعلامت سوالی در ذهن ایجاد شود که چرا مجموعه های خرد وکلان ما نه با مشکلات عظیم که با مصائبی هولناک دست وپنجه نرم میکنند؟

در همین زمینه خواندن حکایت زیر نیز خالی از لطف نیست!!
گویند روزی شاه عباس صفوي، رجال و بزرگان كشور را به ضيافت شاهانه ای ميهمان كرد و به خدمتكاران دستور داد تا در سر قليان ها بجاي تنباكو، از سرگين اسب استفاده كنند. ميهمان ها مشغول كشيدن قليان شدند و دود و بوي پهنِ اسب، فضا را پر كرد اما رجال از بيم ناراحتي شاه پشت سر هم بر ني قليان پُك عميق زده و با احساس رضايت دودش را هوا ميدادند! گويي در عمرشان، تنباكويي به آن خوبي نكشيدهاند!
شاه رو به آنها كرده و گفت: «سرقليانها با بهترين تنباكو پر شدهاند. آن را حاكم همدان برايمان فرستاده است.»
همه از تنباكو و عطر آن تعريف كرده و گفتند: «به راستي تنباكويي بهتر از اين نميتوان يافت.»
شاه به رئيس نگهبانان دربار، كه پك هاي بسيار عميقي به قليان ميزد، گفت: « تنباكويش چهطور است؟»
رئيس نگهبانان گفت: «به سر اعلي حضرت قسم، پنجاه سال است كه قليان ميكشم، اما تنباكويي به اين عطر و مزه نديدهام!»
شاه با تحقير به آنها نگاهي كرد و گفت: «مردهشویتان ببرد كه به خاطر حفظ پست و مقام، حاضريد به جاي تنباكو، پِهِن اسب بكشيد و بَه بَه و چَه چَه كنيد.»
گویند روزی شاه عباس صفوي، رجال و بزرگان كشور را به ضيافت شاهانه ای ميهمان كرد و به خدمتكاران دستور داد تا در سر قليان ها بجاي تنباكو، از سرگين اسب استفاده كنند. ميهمان ها مشغول كشيدن قليان شدند و دود و بوي پهنِ اسب، فضا را پر كرد اما رجال از بيم ناراحتي شاه پشت سر هم بر ني قليان پُك عميق زده و با احساس رضايت دودش را هوا ميدادند! گويي در عمرشان، تنباكويي به آن خوبي نكشيدهاند!
شاه رو به آنها كرده و گفت: «سرقليانها با بهترين تنباكو پر شدهاند. آن را حاكم همدان برايمان فرستاده است.»
همه از تنباكو و عطر آن تعريف كرده و گفتند: «به راستي تنباكويي بهتر از اين نميتوان يافت.»
شاه به رئيس نگهبانان دربار، كه پك هاي بسيار عميقي به قليان ميزد، گفت: « تنباكويش چهطور است؟»
رئيس نگهبانان گفت: «به سر اعلي حضرت قسم، پنجاه سال است كه قليان ميكشم، اما تنباكويي به اين عطر و مزه نديدهام!»
شاه با تحقير به آنها نگاهي كرد و گفت: «مردهشویتان ببرد كه به خاطر حفظ پست و مقام، حاضريد به جاي تنباكو، پِهِن اسب بكشيد و بَه بَه و چَه چَه كنيد.»
+ نوشته شده در دوشنبه ششم آذر ۱۳۹۱ ساعت 15:53 توسط spow
|
وبلاگ همه چیز درباره نیروگاه وبلاگی تخصصی درباره نیروگاه است که به صورت تخصصی به مطالب مرتبط با نیروگاه اعم از مکانیک, ابزاردقیق والکتریک میپردازد